اعوذ بالله بالنفسی
حالمان بد نیست، غم کم می خوریم
کم که نه! هر روز، کم کم می خوریم
آب می خواهم ، سرابم، می دهند
عشق می ورزم ، عذابم می دهند
خود نمی دانم کجا رفتم به خواب !
از چه بیدارم نکردی ، آفتاب ؟!
***
یا حسین آقاجان جوابم را بده:
من که با دریا تلاطم کرده ام
راه دریا را چرا گم کرده ام !؟
کام مرا با ترتب تو باز کرده اند
ای کاش جان دهم به صف کربلای تو
دست خودم که نیست چنین عاشقت شدم
تقصیر چشم توست که شدم مبتلای تو
حتی خود خدا به همین جمله راضی است
عالم نبود در خور نعلین پای تو
حسین جانم...... حسین جانم
... .
میتونید بقیه شعر رو از اینجــادانلود کنید
***
ببخشید حال من امروز خرابه، فکر کنم چند بیت زیر بتواند حالمو براتون مجسم کنه...
خسته ام از قصه های شومتان
خسته از همدردی مسمومتان
اینهمه خنجر ، دل کس خون نشد ؟!
این همه لیلی کسی مجنون نشد ؟!
هیچ کس دست مرا وا کرد ؟ نه.
فکر دست تنگ ما را کرد ؟ نه.
هیچ کس از حال ما پرسید ؟ نه.
هیچ کس اندوه ما را دید ؟ نه.
هیچ کس اشکی برای ما نریخت
هر که با ما بود، از ما می گریخت...
***
روز جمعه ای .... زدو حافظ باز کردم،شرح ماوقع:
چند روزی هست، حالم دید نی است
حال من از این و آن پرسیدنی است
گاه ، بر روی زمین زل می زنم
گاه ، بر حافظ، تفال می زنم
حافظ دیوانه فالم را گرفت
یک غزل آمد که حالم را گرفت:
یاد باد آنکه زما وقت سفریاد نکرد
بودائی دل غمدیده ما شاد نکرد
مطربا پرده بگردان و بزن راه عراق
که از این راه بشد یار و زما یاد نکرد
کاغذ این جامعه به خوناب بشویم که فلک
رهنمونیم بپای علم داد نکرد
....
از این که این شعر اومد یه جورایی دلگرمم کرد که اسم سرزمین عراق(کربلا و نجف، سامرا و کاظمین) که در این غزل اومد و حافظ اشاره کرده بود :« مطربا پرده بگردان و بزن راه عراق» همونطور که از ظاهر شعر مشخصه و نه از باطنش دوباره این شور سفر در وجودم زنده شد و انشاءالله به زودی اسبابشو فراهم می کنم و برا یه مدت همه چی این زندگی دنیوی رو می بوسم و میذارم کنار ....
آقا نوشته اند که جدت کفن نداشت، گیرم کفن نبود چرا پیراهن نداشت...
پینوشت:
یک عکس زیبا برای دوستان گرامی گذاشتم امیدوارم که بتونه نظرتون رو جلب کنه برای دریافت اینجا کلیک کنید.