در اوج روضه خوب دلش را که غم گرفت / وقتی که میز و دفتر و خودکار دم گرفت / وقتش رسیده بود به دستش قلم گرفت / مثل همیشه رخصتی از محتشم گرفت / باز این چه شورش است که در جان واژه ها ست / شاعر شکست خورده طوفان واژه هاست
نمی دانم چه بگویم و چه بنویسم، اما دلم می خواهد بنویسم از دل تنگی هایم، از شور وشوق های رسیدن محرم، این دل بدجور دلتنگ غم و ماتم حسین است/ آری اینک که چند روزی تا محرم مانده است، گویی چهارگوشه دلم کتیبه سیاه خورده است، آری گویا دلم محرم شده است، باید هم این گونه باشد زیرا ما همه بچه گیمون، همه نوجوانیمون و همه بزرگسالیمون رو در خونه حسین بودیم، آنچه که امشب از این دل داغدیده بیرون می آید آه و سوزی است که که حرارتش با میزان عشق و علاقه با حسین(ع) سنجیده می شود،
نمی دانم چه بگویم و چه بنویسم، از نعمتی که خدای متعال نصیبم گردیده است، بنویسم یا عشق و علاقه با دلبر دلبرای عالم بگویم، تنها چیزی که شاید بتوانم به او امیدوارم باشم نوکری حسین است که امیدوارم آن هم از سوی دلبر پذریفته باشد، اینک زمان آن رسیده است که با تمام وجود و از اعماق وجودم بگویم: حسین دوستتدارم
حرف دلی زیبا وجود دارد که می توانید از اینجا آن را دریافت نمایید.
باز دلم شور زد آخر به کجا می روی ای دل که چنین مست ورها می روی ای دل مگر امشب به تماشای خدا می روی ای دل نکند باز به آن وادی...مشغول همین فکر وخیالات پر از لذت و پر جاذبه بودم که مشام دل من پر شد از آن عطر غریبی که نوشتند کمی قبل اذان سحر جمعه پراکنده در آن دشت خداییست.چشم وا کردم وخود را وسط صحن وسرا ، عرش خدا، کرب وبلا ، مست و رها در دل آیینه جدا از غم دیرینه ولی دست به سینه یله دیدم من سر تا به قدم محو حرم بال ملک دور و برم یک سره مبهوت به لاهوت رسیدم چه بگویم که چه دیدم که دل از خویش بریدم به خدا رفت قرارم نه به توصیف چنین منظره ای واژه ندارم سپس آهسته نشستم،و نوشتم، فقط ای اشک امانم بده تا سجدهء شکری بگذارم.
التماس دعا